شعر,غزل,تصاویر عاشقانه
نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط امیر |

باز باران ، بی طـراوت ،کو ترانــه؟!

سوگواری ست ،رنگ غصه ، خیســــی

غم ، می خورد بر بام خانه ، طعـم ماتــم. یاد

می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس ، بوســه

می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش. می دویدم،

می دویـدم ، توی جنگل های پوچی ، زیر باران مدیحه ، رو به

خورشید ترانـه ، رو بهسوی شادکامی . می دویدم ، می دویــــدم ،

هر چه دیدم غم فزا بود ، غضـــه ها  و گریه ها بود ، بانگ شادی پــــــس

کجا بود؟ این که می بارد به دنیا ، نــــیست باران ، نیســـــــت باران ، گریه ی

پروردگار است، اشک می ریزد برایم. می پریدم از سر غم ، می دویـــــــــــدم مثل

مجنون ، با دو پایی مانده بر ره از کنار برکه ی خون. باز باران ، بی کبـــــــــــــوتر ، بوف

شومی سایه گســــتر ، باز جادو ، باز وحشـــــت ، بی ترانه ، بی حقیقت ، کو ترانــــــــه؟!

کو حقیقـــــت؟! هر چه دیــــدم زیر باران ، از عبــــث پر بود و از غم ، لیک فهمـــــیدم که شادی

مرده او دیگر به دلها ، مرده در این ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوگواری



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.